- خودنویسم حتا نتوانست تاریخ مرگ خودش را بنویسد.
- کویر جای بوسهی داغ خورشید بر روی گونهی زمین است.
- با سرنگ، رگههایی از امید را در رگهایم تزریق کردم.
- در هر ثانیه از سکوتم، یک دنیا حرف ناگفته نهفته است.
- تنهاییام چشم انتظار یک سلام مانده است.
- ابر از تنهایی است که میگرید.
- ابر سخاوتمندانه میگرید تا زمین عاشقانه بخندد.
- آلارم ساعت چرت عقربهها را شکست.
- سنگ دلیات چراغ امیدم را شکست.
- وقتی حجم دلتنگیام زیاد میشود، آهسته آهسته از چشمانم سر میرود.
- زندگی دامی است که مرگ برای ما گذاشته است.
- روح در زندان جسمم حبس ابد خورده است.
- انسان به جرم تولد یافتن، محکوم به زندگی شد.
- پرنده خجالتی آوازش را تنهیی میخواند.
- سکوتم واژهها را در خود حبس کرده بود.
- وقتی عشقم را با تو تقسیم میکنم ضرب در هزار میشود.
- وقتی عشق را تقسیم میکنی خود به خود ضرب میشود.
- برای آنکه عشقت زیاد شود باید آن را تقسیم کنی.
- واژهها هم تاریخ مصرف دارند، دیر که از آنها استفاده کنی انقضایشان میگذرد.
- دایره واژگان یک ذهن تنبل مساحت کمی دارد.
- واژهها از نویسنده خودسانسور میگریزند.
- پدیده فرار واژهها معضلی است که ذهن تنبل به آن دچار میشود.
- واژهها به سکوتم اعتراض کردند.
- واژهها در ذهنم بر علیه سکوتم شورش کردند.
- ذهنم با بعضی واژهها پنهانی رابطه دارد.
- فوبیای ذهن تنبل، واژههای جدید است.
- سرم زندانیست پر از فکر. ذهنم زندانیست پر از واژه.
- واژههای تنبل همیشه دیر به فکرم میرسند.
- یک ذهن منفعل دیکتاتور واژههاست.
- شبها که میخوابم کابوسهایم بیدار میشوند.
- روزها که بیدار میشوم، رویاهایم میخوابند.
- روزها کابوسهایم بیدارند و شبها رویاهایم.