میخواهید نوشتن را برای خودتان به یک عادت روزانه تبدیل کنید؟
بسیار خب، این کار تنها یک فورمول ساده دارد. «از عشق نوشتن به عادت نوشتن برسید.»
اجازه بدهید از همین ابتدا کمی به جاده خاکی بزنیم. از آنجا میانبری خواهیم زد به جاده اصلی و به مبحث اصلی یعنی عادت روزانهی نوشتن میپردازیم. بسیاری از دوستان وقتی تازه نوشتن را شروع کردهاند از من میپرسند: «به نظر شما من استعداد نوشتن رو دارم؟»
دوست دارم در پاسخ این دوستان در اینجا یک سوال از آنان بپرسم. آیا تو عاشق نوشتن هستی؟ اگر پاسخ خیر باشد که باید بگویم شما هیچ استعدادی در نوشتن نخواهید داشت وقتتان را بیهوده صرف نکنید. اما اگر پاسخ «بله هستم» باشد، بعد از آن نباید اما و اگری بیاورید. عاشقش هستی؟ پس بنویس. چه اهمیتی دارد استعدادش را داری یا نه؟
یک لحظه با من بیا. روی همین صندلی پشت این میز روبهرویم بنشین. بله بله دقیقن همینجا. تو چندبار به دنیا میآیی؟ چندبار این سنی که در آن هستی را تجربه میکنی؟ چندبار در زندگی پیش میآید فرصت دستیابی به چیزی که عاشقش هستی را بیابی؟ چرا با افکاری مثل؛ من استعداد دارم بنویسم یا نه، خودت را از چیزی که عاشقش هستی محروم میکنی؟
بنویس و بگذار نوشتههایت افتضاحترین آفریدههای تو باشد. بنویس و به خودت اجازه بده اشتباه کنی، بد بنویسی. هیچ عیبی ندارد اگر نمیتوانی خوب بنویسی، اگر بعد از خواندن نوشتههایت از آنها ناامید میشوی. هیچ دوندهای از همان ابتدای شروع راهش سریع نمیدود. هیچ شناگر ماهری در آغاز راهش چنین مهارتی را نداشته. هیچ نویسندهای حتا بزرگترین آنها از همان نون نوشتن که شروع به نویسندگی کرده شاهکار نمیآفریده است. پس بنویس. زیرا یک عاشق حقیقی هرگز نمیتواند دل از معشوق بکند حتا اگر تمام جهان روبهروی او ایستاده باشد. اما گاهی خودت روبهروی خودت میایستی. اینجاست که به مشکل میخوریم.
- در ادمه به این دو سوال پاسخ خواهم داد: چگونه از این مشکل خارج شویم؟ و چگونه به یک نویسندهی توانمند بدل شویم؟
- ابتدا با پاسخ سوال دوم شروع میکنم و بعد به پاسخ سوال اول هم میرسیم.
راه یک نویسندهی توانمند شدن در دو چیز است؛ «خواندن و نوشتن.» بسیار بخوان و بسیارتر بنویس. خواندن به تو هرآنچه برای نوشتن به آن نیازمندی را میدهد. چرا که با علم، آگاهی، سواد و تجربهی انسانهای مختلفی که امتحان خودشان را پشت سر گذاشتهاند آشنا میشوی. عادت روزانهی نوشتن نیز مشق آموختههای تو خواهد بود تا از این مسیر به سبک و سیاق نویسندگی خودت راه بیابی.
- اما چگونه روبهروی خودمان نایستیم؟ «خیلی ساده است، با عادت روزانهی نوشتن.»
- چگونه نوشتن را به یک عادت روزانه تبدیل کنیم؟
همانطور که حضرت حافظ میفرمایند: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» ما با عشق به نوشتن شروع کردیم و به خیال اینکه عشق همه چیز را برایمان سادهتر میکند وارد این راه شدیم اما همانطور که ماهیت عشق اینگونه است که بر سر راهش موانع بس فراوانند بر سر راه ماهم در نوشتن موانع بسیارند. اینجاست که باید از قول عطار گفت گر مرد رهی میان خون باید رفت. هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد. عاشق که میشوی جورهم باید بکشی. البته که لازم نیست شما جور هندوستان بکشید اما جور عادت روزانهی نوشتن را حداقل باید کشید. عاشق اگر هستی این گوی و این میدان.
من اوایل نویسندگی خیلی با این موضوع زاویه داشتم که چرا افتد مشکلها؟ هی به خودم میگفتم: «مگه عاشقش نیستم، پس چرا اینقدر سخته؟ اینقدر مشکل میشه این نوشتن رو به عادت روزانه تبدیل کرد.»
شاید شما هم مثل من به چنین پرسشی رسیده باشید. بگذارید یکی از تجربیات خودم را برایتان بازگو کنم که بهتر با راه حل برون رفت از این مشکل آشنا بشویم.
من سالهای زیادی دچار مشکل خواب بودم. چرخهی ساعت خوابم جابهجا شده بود. شبها تا نیمه بیدار بودم و صبحها تا لنگ ظهر خواب. راستیتش را بخواهید از خودم قطع امید کرده بودم. نه اینکه نمیتوانستم سر ساعت بخوابم یا بیدار شوم. اگر کار اداری مهمی پیش میآمد سحرخیزتر از همه بودم. اما پای کارهای موردعلاقهی خودم که میرسید یک پایم لنگ میزد.
نویسندگی را که شروع کردم، فهمیدم شبها نمیتوانم بنویسم. بیدارم اما موتور ذهنم خاموش است. صبحها که تا ظهر خوابم. باقی روز را هم در کسلی و خوابآلودگی سر میکنم. پس اولین جنگ من شروع شد. تنظیم ساعت خواب. کار سختی بود. نمیشد یک شبه به تغییر رسید. خواب نامنظم در من به یک عادت دیرینه با ریشهای قوی تبدیل شده بود. برای این کار به انگیزهای بسیار قویتر نیاز داشتم. برای آنکه انگیزهام کافی باشد به هدفی قوی نیاز داشتم و برای هدفم به امید و برای یافتن امید به نوشتن. فرصت نوشتن را که نداشتم، پس به همین ترتیب باقی گزینهها را هم از دست میدادم. این چرخهی معیوب برای من میتوانست تا الی الابد ادامه یابد و این متن هم هرگز نوشته نشود.
آن اوایل نمیدانستم مشکلم میتواند با نوشتن برطرف شود. به کتابهای مختلف رجوع میکردم. از نظم شخصی گرفته تا انواع کتابهای عادتسازی و… گاهی که چشمم به بعضی از آن کتابها میافتد لرزم میگیرد. تکتک تمرینهای کتابها را موبهمو اجرا میکردم. یک مدت چند ماهه هم به نتیجه رسیدم اما باز برگشتم سر پلهی اول.
آن روزها بیشترین ناراحتیام این بود که چرا نوشتن به من کمکی نمیکند؟ چرا عشق به نوشتن من را وادار به تنظیم ساعت خوابم نمیکند؟ حالم بد بود و روز به روز بدتر هم میشد. هر روز بهجای پیشرفت پسرفت میکردم. |
این جمله را فکر میکنم همه شنیده باشیم که میگویند: «پول پول میآورد.» نوشتن هم همینطور است. اگر بخشی از وقت خودمان را روزانه حتا به اندازهی یک پنج دقیقه به نوشتن اختصاص ندهیم چه توقعی داریم که نوشتنهای گاهگاهی ما را نجات بدهد؟ من از مشکل خودم گفتم، شاید کمتر کسی تجربهی مشترکی در این موضوع با من داشته باشد. اما هدفم یک چیز بود که بدانیم اگر نوشتن در زندگی ما به عادت روزانه تبدیل نمیشود. اگر عشق به نوشتن کمکی به ما نمیکند برای این نیست که نوشتن کارکردی ندارد یا علاقهی ما به آن مشکلی دارد. گاهی مشکلات دیگری هستند که ما را از نوشتن وامیدارند. چنان ما را در خود غرق میسازند که نوشتن را به طور کامل از یاد میبریم. اما برای یک عاشق حقیقی از دل نرود هرآنکه از دیده برفت. حتا در میان مشکلهای عدیدهای که دارد نوشتن را به فراموشی کامل نمیسپارد. برای همین است که شما اینجایید و در حال جستجوی راهی برای رسیدن به معشوق عزیزتان هستید. همین خود نشانهی عاشق بودنتان است. پس با من بیایید تا راه حل را نشانتان بدهم.
موافق هستید به سختی و مشکلهایمان به یک چشم دیگر نگاه کنیم؟ به جای مشکل اسمش را بگذاریم سنگ عیار سنجش عشق ما به نوشتن. این نامگذاری در اولین مرحله یک چشمانداز روشن در میان تمام مشکلهایمان به ما میدهد. اولین فایدهاش این است که از این به بعد نمیگوییم من شاغلم، من متاهلم، من مادر چند فرزندم، من محصلم، من علاقه دارم اما نمیتوانم در میان شلوغی برنامههایم بنویسم. زیرا میدانیم هیچکدام دلیلی برای توقف ما و در حقیقت مانعی بر سر راه ما نیستند بلکه یک سنگ برای سنجش میزان عشق ما به نوشتن هستند. آیا میخواهید از این سنگ عبور کنید؟ یا میخواهید یکی یکی آنها را روی هم بگذارید و یک دیوار عظیم جلوی خودتان بچینید؟
اولین راه برای عبور از سنگهایی که میآیند تا عشق ما را محک بزنند نوشتنهای پنج دقیقهای در طول روز است.
نوشتنهای پنج دقیقهای چیست؟ در این لینک از وبسایت استاد شاهین کلانتری بیشتر با نوشتنهای پنجتا پنج دقیقهای آشنا شوید.
وقت نوشتن ندارید؟ به این جملههایی که با وقتی شروع میشود دقت کنید:
- وقتی که بچهها خوابند.
- وقتی که در آشپزخانه نشستهایم تا برنج توی قابلمه جوش بخورد.
- وقتی که بین دو نیمهی فوتبال نشستهایم تا استراحت کنیم.
- وقتی بدون هدف در میان صفحات مجازی برای یک محتوای سرگرم کننده چرخ میزنیم.
- وقتی برای خوردن ناهار از دفتر شرکت خارج شدهایم یا منتظر آوردن غذا توسط گارسون یا پیک هستیم.
- وقتی ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه را رند میکنیم به ۱۲:۰۰
- وقتی مثل من عادت دارید بالای سر کتری بایستید تا مثلن زودتر جوش بیاید.
و هزاران وقتیهای دیگری که بین روزمرگی ما گم میشود و از بین میرود اما ما متوجهش نیستیم.
از بین تمام اینها میشود چندتا پنج دقیقه بیرون آورد و در همان زمان مشغول به نوشتن شد.
شاید به نظر شوخی خندهداری بیاید. مگر میشود با روزی چندتا پنج دقیقه نوشتن به نویسنده تبدیل شد. یا مشکلات را از سر راه برداشت؟
آن جملهی پول پول میآورد را یادتان میآید؟ کاربردش در نوشتن را اینجا نشان میدهد. شاید پنج دقیقه در روز نوشتن سرمایهی کمی باشد اما همیشه دیدهام سرمایهگذاریهایی که با هزینههای گزاف شروع به کار کردهاند اما به ماه نکشیده اعلام ورشکستگی کردهاند. در مقابل آن همهی ما دیدهام آدمهایی را که با سرمایههای کم شروع کردهاند و کمکم کارشان را گسترش دادهاند و پیشرفت کردهاند.
حالا این مثال را بیاورید در نوشتن پیاده کنید. وقتی به نوشتنهای پنج دقیقهای مشغول میشوید بعد از مدتی خودتان به این تجربه میرسید که یک دفعه سر بلند میکنید و میبینید که از آن پنج دقیقهی مقرر وقت بیشتری را به نوشتن مشغول بودهاید. خودتان خواهید دید که چگونه بعد از این پنج دقیقه میل و کششتان به نوشتن بیشتر و بیشتر میشود. از یک جایی به بعد اگر روزانه ننویسید حالتان خوب نمیشود. مثل یک مورفین به آن اعتیاد پیدا میکنید. البته یک مورفین از نوع خوبش. هرچه جلوتر میآیید چیزهای جدیدتری در نوشتن کشف میکنید. به تجربههایی دست مییابید که هیچگاه تصورش را هم نمیکردید. در هر لحظهی نوشتن یک غافلگیری در انتظار شما نشسته است. این بخش کوچکی از چشماندازی است که از آیندهی تبدیل شدن نوشتن به یک عادت روزانه میتوانم به شما نشان بدهم.
اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود. شما باید بتوانید این پنج دقیقههای نوشتن را به یک عادت تبدیل کنید تا بتوانید وارد مرحلههای بعدی بشوید. اگر مثل من از شوق هرچه زودتر نویسنده شدن بخواهید کد تقلب بزنید و از این مرحله عبور کنید و وارد مرحلهی بعد بشوید از همینجا شکستهای پیاپیتان شروع میشود.
حکایتی هست که میگوید:
« مردی یك پیله كرم ابریشم پیدا كرد و با خود به خانه برد. یك روز پیله كمی باز شد. مرد ساعتها نشست و پروانه را تماشا كرد. پروانه خیلی تلاش میكرد تا بدن خود را از شكاف ایجاد شده، خارج كند. بعد از مدتی پروانه دست از تلاش كشید و حركتی نكرد. به نظر میرسید كه او تمام سعی خود را كرده است و دیگر قادر به ادامهی كار نیست.
مرد تصمیم گرفت به پروانه كمك كند .او با یك قیچی پیله را باز كرد و پروانه راحت از آن بیرون آمد. اما بدن پروانه متورم بود و بالهایش كوچك و چروكیده بودند. مرد مدتی به پروانه نگاه كرد و انتظار داشت، هر لحظه بالهایش بزرگ شوند و او پرواز كند، اما هیچ یك از این اتفاقها نیفتادند.
در واقع پروانه تا آخر عمرش همان طور روی شكم خود میخزید و بدن متورم و بالهای چروكیدهاش را به این طرف و آن طرف میكشید.
مرد با نیت خیر این كار را انجام داده بود و نمیدانست چرا عاقبت آن چنین شد؟
پیلهی كرم ابریشم محكم بود و سعی و تلاش پروانه برای خروج از آن شكاف باریك، قانون طبیعت بود. برای آنكه آب اضافی از بدن پروانه خارج شود و او موفق به رهایی از پیله گردد.»
|
برای تبدیل شدن به یک نویسندهی توانمند باید تلاش کنیم، اگر قرار بود به آسانی به نتیجه برسیم هرکسی میتوانست یک نویسنده باشد. تفاوت کسی که شاهکار خلق میکند با کسی که هیچ کاری نمیکند در چیست؟ ما بدون سعی و کوشش بدون گذر از سختی به یک فرد ناتوان تبدیل میشویم. قدرت قلم هر نویسندهای در موانعی است که پشت سر میگذارد. پس برای تبدیل شدن به یک نویسندهی توانمند از موانع نهراسیم و نگریزیم، بلکه با شجاعت با آنها روبهرو شویم.
این پست یک مقدمه بر روشهایی است که میتوان به کمک آن نوشتن را به یک عادت روزانه تبدیل کرد.
در ادامه پستهای بیشتری در این زمینه خواهم نوشت و در همین صفحه به اشتراک خواهم گذاشت.
اما اگر که مایل بودید میتوانید در فرم نظرات به من درخواست بدهید تا از طریق آدرس ایمیلتان تمرینهای بیشتری جهت تبدیل کردن نوشتن به یک عادت روزانه برای شما ارسال کنم. |