آفرینش فضایی اختصاصی بدور از هرگونه گزند.
فضایی اختصاصی که در آن هیچ گونه مزاحمت و یا حواسپرتی وجود ندارد. فرد در این فضا به دنیای درونی خودش سیر و سفر میکند و در عمق تفکرات خودش فرو میرود. یک فضایی اختصاصی که در آن فرد با خودش تنهاست. شاید این فضا را با نام خلوت بهتر بشناسید.
در خلوت، انسان به طور کامل و تمامنما حضور دارد. حضوری حقیقی، حضوری که در حضور دیگر افراد امکان پذیر نیست و وجود فرد دیگری یا هرنوع حواسپرتی در این خلوت خلل ایجاد میکند و مانعی بر حضور تمامنمای فرد در آن فضا میشود.
در این حین فرد میتواند بدون آنکه مشغول به کاری باشد در این فضا به دنیای درون خودش سفر کند. یا آنکه همزمان با داشتن چنین فضایی به نوشتن، خواندن، تماشا کردن، ساختن حتا آشپزی کردن و یا هرکار دیگری مشغول باشد.
نتیجهی بدست آمده از یک عمل ثابت در حین داشتن یک فضای اختصاصی و عمیق شدن در دنیای درون خود با نتیجهی همان عمل در هنگامی که خارج از فضای اختصاصی بدست میآید میتواند اختلافی شگرف را دارا باشد. کاری که برآمده از تفکر و غور و عمقگرایی در درون فرد باشد نتیجهای خارقالعاده را نیز خواهد داشت.
خلوت و سکوت حاصل از آن، مثل دریچهای برای ورود به جهان درون فرد عمل میکند. کسی که بتواند با دنیای درون خودش ارتباط ایجاد کند با اعتمادبنفس، آگاهی و شناخت بیشتری نسبت به خودش در زندگی عمل میکند. خلوت میتواند راهی برای ایجاد کردن این ارتباط میان فرد با خودش باشد.
به همان صورت که انسان زندگی اجتماعی دارد و نیازمند برقراری ارتباط با افراد درون جامعه است تا بتواند یک زندگی سالم و طبیعی داشته باشد، نیازمند زندگی فردی و برقراری ارتباط با خودش و دنیای درونش نیز هست تا بتواند یک زندگی سالم و طبیعی را در توازن با انواع ارتباطات دیگری که دارد بسازد.
همانگونه که میدانیم انسان نمیتواند بدون زندگی اجتماعی شاد و سلامت و موفق زیست کند، بدون داشتن ارتباط با خودش هم نمیتواند شاد، سلامت و موفق زندگی کند.
فردی که با خودش ارتباط برقرار میکند و نسبت به دنیای درون خودش شناخت پیدا میکند، آگاهانهتر و شادتر زندگی میکند. این افراد در نهایت رضایت بیشتری از خود و عملکرد خودشان در زندگی خواهند داشت.
با ارتباط برقرار کردن با دنیای درون خود تبدیل به فردی قدرتمندتر خواهیم شد زیرا نسبت به تواناییهای حقیقی درون خودمان آگاهتر شده و با شجاعت عمل بیشتری در مسیر زندگی قدم برمیداریم. ترسهایمان را میشناسیم و دربرابر آنها بهتر عمل میکنیم.
اینگونه زندگیمان را از یک زندگی سطحی به یک زندگی دارای معنایی عمیق بدل خواهیم کرد.
• ارتباط با دنیای درون نیازمند عمیق شدن و غور کردن در دنیای درون خودمان است. با این عمل ذهن ما به یک ذهن تفکرگرا و اندیشهمند بدل خواهد شد. ذهنی که به پرسشگری روی آورده تا با خلق تفکرات نو راه رسیدن به خواستههای خویشتن درونش که به رضایتمندی او از تصمیمات و اعمالش میانجامد را بسازد. تفکری که به پشتوانهی آن مانعهایی را که تفکرهایی که دیگر کارایی خودشان را برای پیش بردن افراد به سمت اهداف و خواستههای جدیدشان ندارد را از سر راه برداشته و خود خلق کنندهی تفکراتی دیگر در جهت اهداف و خواستههایش باشد.
چنین فردی به یک فرد پیشرو در هر بخشی از زندگی و هر مسیری که انتخاب میکند قدم به آن نهد تبدیل خواهد شد. فردی که گاهی حتا جلوتر از زمانهی خودش زندگی میکند و دیگر افراد که گاه مانع راه او بودهاند خود اکنون به دنبالهروی او تبدیل خواهند شد.
فردی که اینگونه باشد خلاق، روشن، شجاع و زیبا زندگی میکند. اسیر هیچ بند و قفسی نیست و آگاهانه و جسورانه جلوتر از دیگران به پیش میرود.
برای رسیدن به چنین نقطهای لازم است که ما برای خودمان یک فضای اختصاصی را بسازیم که در آن هیچ خلل، حواسپرتی، مانع و مزاحمتی برای ارتباط با دنیای درون خودمان نباشد.
با خلق این خلوت و تداوم آن در زمانهای دیگر و تبدیل آن به یک عادت، فرصت تبدیل شدن به فردی خلاق، روشن، شجاع و زیبا که جلوتر از زمانهی خویش زندگی میکند را برای خودمان فراهم میکنیم.
هرقدر ما در تلاش بیشتری برای ایجاد فرصتها برای داشتن چنین خلوتی باشیم و در انجام آن اصرار و ممارست بورزیم به همان میزان خلاقتر، سازندهتر، روشنتر و پیشروتر خواهیم زیست.
اکثریت ما در گیر و دار داشتن چنین امکانی در زندگی خود به طور پیشفرض هستیم و در زمانی که چنین امکانی نداشته باشیم در انتظار مینشینیم تا این امکان خود به خود ایجاد شده و مسیر پیشرفت را به روی ما باز کند.
با داشتن چنین تفکری شاهد سبز شدن علف که نه، شاهد سبز شدن درختان سربه فلک کشیدهای در زیرپای افرادای خواهیم بود که منتظر ایجاد شدن خودبهخودی چنین فرصتی در زندگی هستند.
زندگیهایی که سطحی میگذرند و به اتمام میرسند. آثاری که به عمق و ماندگاری در تاریخ نمیرسند و در حد ابتذال و سرگرمیهای بیارزش یا کمارزش باقی میمانند. سطح رشد تفکرهای نو در جوامع کم و کند است. میزان خلاقیت به نسبت جمعیت در حد پایینی قرار دارد و شاهد در راس بودن تفکرات بازدارنده و حتا عقب رونده در سطوح مختلف جوامع هستیم. چه بسا که افرادی از این چنین وضعیتی برای سودجویی و منفعت طلبی خودشان بهره میبرند و به آن دامن هم میزنند و در هرجا که بتوانند تبدیل به مانعی برای ایجاد آگاهی به طور گسترده در آن زمینه نیز میشوند. اینجاست که اهمیت آگاهی فردی ما و مسئولیت به گوش رساندن چنین آگاهیای به همگان مشخص میشود.
برای شروع، بزرگترین قدم آن است که خودمان از گروه چنین افرادی نباشیم و این عادت را به یک خصیصهی بارز در خودمان تبدیل کنیم تا بتوانیم با شبیه بودن به حرفهایمان سندی بر گویایی و حقیقی بودن گفتهیمان باشیم.
این اتفاق لازمهاش این است که در صف منتظران نباشیم و برآن شویم تا چنین فرصتی را برای خودمان ایجاد کنیم. «یعنی آفرینش فضایی اختصاصی بدور از هرگونه گزند.»
حال سوال این است چگونه؟
در ادامهی این مبحث در مقالهای دیگر به پاسخ این پرسش خواهم پرداخت.