پرش به محتوا

سایت نویسندگی مهسا رزمجوئی

Twitter
  • خانه
  • انتشاراتی هَراگ
  • نوشته‌های من
    • نویسندگی
    • مقاله‌ها
    • معرفی کتاب‌ و فیلم‌
    • کتاب‌های من
  • تماس با من
  • دوستان من
منو
  • خانه
  • انتشاراتی هَراگ
  • نوشته‌های من
    • نویسندگی
    • مقاله‌ها
    • معرفی کتاب‌ و فیلم‌
    • کتاب‌های من
  • تماس با من
  • دوستان من

من مهسا هستم.

نویسنده، شاعر، تولید کننده‌ی محتوا، طراح، ویراستار، سردبیر و مدیر نشریه الکترونیکی هَراگ

| این لیست همچنان در حال افزایش است. |

داستان در نگاه یک خواننده

  • ۱۴۰۱-۰۵-۰۸
  • نوشته‌های من, نویسندگی
  • بدون دیدگاه

 

• برداشت من از تفسیر مطلبی از کتاب «عناصر داستان _ جمال میرصادقی»

به عنوان یک خواننده در ابتدا داستان برای من یک دریچه بود به جهانی دیگر، جهانی که در آن به ناشناخته‌های بسیاری پی می‌بردم.
با اتفاقات هیجان انگیزی روبه‌رو می‌شدم. ذهنم درگیر زیبایی، وهم، خیال و پیچیدگی‌هایی می‌شد که در داستان نقش بسته بود.
در داستان‌ها خودم را جستجو می‌کردم. در هر نقش رد و اثری از آنچه‌که می‌خواستم به آن در جهان حقیقت دست بیابم، می‌یافتم.
هرچه که در جهان حقیقت یافتنش برایم سخت و دشوار بود یا ناممکن می‌نمود را در داستان‌ها جستجو می‌کردم. این اتفاق لذت زندگی را برایم دو چندان می‌کرد.
از زمانی که کودکی بودم و در گوشم قصه‌های فولکور و افسانه‌های ایرانی و سروده‌های شاهنامه را زمزمه می‌کردند این دریچه به روی من باز شد و با این لذت آشنا شدم.
برای من داستان‌ها پر بودند از حرف‌های نو، گفته‌های تازه، چیزی که در هیچ کجای جهان نه در مدرسه، نه در جامعه، نه در کتاب‌های درسی حرفی از آن‌ها زده نمی‌شد. کسی حرف‌هایی که داستان‌ها می‌خواستند بزنند را در جایی دیگر به ما نمی‌آموخت.
همیشه داستان‌ها را دوست داشتم، از آن جهت که در قالبی جذاب و تاثیر گذار گفته‌هایشان را بیان می‌کردند بی‌آنکه کسالت و خستگی را به بار بیاورند.
خواندن کتاب قصه‌ها یا گوش دادن به روایت‌ها و داستان‌های فولکور برایم جذابیت بیشتری از خواندن کتاب‌های خشک و بی‌روح درسی داشت. زیرا هیچ داستان و کتاب قصه‌ای فورمولی از پیش تعیین شده را به زور در مغز من نمی‌چپاند و اجازه‌ی خارج از آن چهارچوب فکر کردن را از من نمی‌گرفت.
بلکه من را وامی‌داشتند تا بیندیشم در پس این همه حادثه، آمد و شدو رفت و اتفاقات چه چیزی نهفته است. من حتی اجازه داشتم چیزی را از داستان برداشت کنم که خودم می‌خواستم. یعنی به من اجازه داده می‌شد آن مقدار از مطالب را بردارم که به آن احتیاج دارم.
و من پس از سال‌ها غرق شدن در دنیای داستان به بینشی جدید از آن رسیدم.
داستان به معنای: «امکان راه یافتن به جهان درون فرد دیگری.» بود.
کشف افکار و احساسات آدم‌ها، دیدن دنیا از زاویه‌ی نگاه آن‌ها، اجازه و فرصت خواندن فکرهایشان، لمس دردها و رنج‌ها، عشق‌ها و خیانت‌ها، بغض و نفرت درون آدمها، چشیدن طعم‌ها، بوییدن عطرها، شنیدن صداها از زاویه‌ی آن‌ها و آشنا شدن با بعد خوب و بد دنیا از جهاتی دیگر و از جهانی دیگر.
داستان همیشه به من درکی برای شناخت بهتر و کامل‌تر دنیا و یافتن الگوی صحیح رفتاری و تشخیص درست از غلط را ‌داده است.

پست های مرتبط

نویسنده‌کارآفرینی که طراح گرافیک شد.

ادامه »

اهمیت یادگیری زبان فارسی در نویسندگی

ادامه »

چرا قصد چاپ کتاب ندارم؟

ادامه »
قبلیدیروز، امروز، فردا
نویسنده‌ی چه باید کرد و کتاب چه باید کردبعدی

اشتراک بگذارید

اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب در این صفحه

نوشته‌های تازه
  • نویسنده‌کارآفرینی که طراح گرافیک شد.
  • اهمیت یادگیری زبان فارسی در نویسندگی
  • چرا قصد چاپ کتاب ندارم؟
  • من نمی‌دانستم که نمی‌دانم
  • داستانک | در روزگار ما چنین بود
  • این تکنیک زمانی به دردتان می‌خورد که بخواهید نویسنده شوید.
  • سیاه‌تر از سفید
  • درخت بودگی
  • مروری کوتاه بر نمایشنامه‌ی ستون‌نویس
  • هذیان نویسی: تو آیا می‌دانستی زندگی کردن، درد دارد؟
بایگانی
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۱
  • تیر ۱۴۰۱
  • اردیبهشت ۱۴۰۱
  • فروردین ۱۴۰۱
photo_2022-09-10_16-20-52
suganth-7dB0fRkaqv4-unsplash
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۱_۱۹۵۲۵۸

طراحی صفحه: مهسا رزمجوئی

تمامی حقوق این وبسایت برای مهسا رزمجوئی محفوظ است.