خورشید گم شده بود
و از ان پس هر روز، ماه به جای آن
طلوع میکرد،
به رنگ خون
و روزها غبارآلود،
چون خاکستر آتش سوخته دود اندود
در خود تکرار میشد
روزی که نمیدانستی
گذشته بود یا تازه از راه رسیده بود
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
Are you human? Please solve:
اشتراک بگذارید
خانه » شعر » طلوع ماه